مولاي من
روزها و ماه ها و سالها از پي هم مي گذرند به تندي تمـــام
و در اين بين جمعه هايي ست كه آغازين لحظات هر كدام اميد به ظهور شماست و پايان هر يك اميد به جمعه اي ديگر
و درساعات پاياني هر جمعه , در تلخ ترين ساعات زمزمه اي به گوش مي رسد :
چه جمعه ها كه يك به يك غروب شد نيامدي
چه بغضها كه در گلو رسوب شد نيامدي
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ات
دوباره صبح , ظهر , نه , غروب شد نيامدي
اللهم عجل لوليك الفرج